فرهنگ امروز/ عبدالله ناصری. استاد دانشگاه و پژوهشگر:
این روزها دومین سالگرد ارتحال استاد بزرگوار، مورخ بزرگ و دغدغهمند جریان نواندیشی دینی در جامعه دانشگاهی ماست. یکی از دغدغههایی که استاد دکتر صادق آیینهوند داشت بحث پیگیری جریان نواندیشی دینی و مهمتر از آن انتقال تجربه این جریان نواندیشی از حوزه جهان اسلام به داخل کشور بود و به همین جهت به دوستان و شاگردان خود توصیه میکرد که در این راه دست به ترجمه بزنند و آنچه در جهان اسلام دههها زودتر از ایران شروع شده، برای اندیشمندان و دانشپژوهان ایرانی منتقل کنند و در دسترس قرار دهند. او شناخت خوبی نسبت به این دستاورد در جهان اسلام و خصوصا در جهان عرب داشت. شاهبیت این دغدغه در جریان نواندیشی دینی، بحث سازگاری دین و مدرنیته یا عدم سازگاری آن دو است. جریان نواندیشی دینی معتقد به وجه اول است و دکتر آیینهوند هم این دغدغه را داشت که دین با مدرنیته سازگار است و مدرنیته میتواند الگوی تأمین سلامت انسان مسلمان باشد و اهداف جامع زندگی او را برآورده سازد. بدون تردید بر این باور هستیم که برخلاف بسیاری از غربیها یا سکولارها یا لاییکهای دنیای اسلام دوره دینمحوری در دنیای جدید و عصر مدرن سپری نشده است. امروز میتوان با صدای بلند همخوانی مسلمانی را با مختصات مدرنیته فریاد زد و از خودباختگی تاریخی در برابر دستاورد مدرن غرب پرهیز کرد به شرط اینکه جوهر دین و حقیقت دین درک شود. امروز کانون یا حوزهای که جوهر و حقیقت دین را به ما معرفی میکند بدون شک کلام وحی است؛ کلامی که امروز میان نواندیشان دینی به اتفاق بر اصالت او فارغ از اینکه چه فرایندی را طی کرده یا وحی چه ماهیتی داشته بر سر آن اجماع وجود دارد. اما اینکه این فرایند چگونه بوده مباحثی است که امروز بین نواندیشان و روشنفکران ایرانی و چه نواندیشان جهان اسلام و حتی جهان غرب مطرح است. اما نکته مهم این است که رویکرد عقلانی و آیندهنگر و تأویلگرا به قرآن و در کنار آن بازنگری با رویکرد بازخوانی جدید یا به تعبیر مرحوم آرکون، بازاندیشی در حوزه سایر متون و منابع دینی مثل حدیث، تفسیر، فقه، اصول و کلام همه درواقع سطح فهم نواندیشانه و امروزی را از قرآن به دست میدهد و آنجاست که میتوان این فریاد بلند را زد که اسلام با مدرنیته و دموکراسی و آزادی سازگار است و میتوان در دنیای مدرن، مسلمان زیست کرد. این نوع اسلام یا این نوع نگرش به اسلام همان اسلام معیار است که تمرکز اصلیاش بر حوزه کلام وحی است و بازاندیشی و بازخوانی و خوانش امروزی از کلام وحی. اما به این نکته توجه کنیم که آنچه در جهان اسلام شکل گرفته و عمری شاید برابر جریان نواندیشی دینی در جهان اسلام دارد، رویکرد بنیادگرایی است که به تأسی از روند تاریخی اسلام یا با الگو قراردادن اسلام تاریخی، هویت اسلامی و شریعت اسلامی را تعریف میکند و طبیعتا آن نگاه بنیادگرایانه نمیتواند بین مدرنیته و دین یا دموکراسی و دین و ویژگیهای طبیعی و فطری زندگی آرمانی امروز بشر و انسان مسلمان تضمین شود مگر اینکه از رویکرد بنیادگرایی خودش به رویکرد نواندیشانهای که جریان نواندیشی دینی به دنبال آن هست بازگردد. جریان نواندیشی دینی معتقد است حقایق نهفته در اسلام معیار که همان کلام وحی و کلام پیامبر (قرآن) است ماهیتا با زبان مزاج سخن میگوید. بنابراین اگر بخواهیم جریان نواندیشی را کمی بهتر بشناسیم شاید بهتر است کمی در ماهیت جریان بنیادگرایی تأمل کنیم که در مقابل این جریان بود. جریان نواندیشی در درون جهان اسلام، تحتتأثیر جریان نواندیشیای بود که بعد از عصر رنسانس در دنیای غرب صورت گرفت اما او هم با پدیدهای مثل جریان بنیادگرایی مواجه بود بهویژه زمانی که در قرن بیستم جریان بنیادگرایی بروز و ظهور جدی داشت. آنچه در دنیای غرب مخصوصا بعد از جنگ جهانی رخ داد و هویت بنیادگرایی را تعریف کرد، مختصاتی داشت که برای پرهیز از اطاله قلم و تطویل بیان از آن خودداری میکنم اما جریان بنیادگرا که همین خصوصیت را در دنیای اسلام هم دارد، جریانی است که اساسا معیار و میزان اصلیاش برای تشخیص صحیح از سقیم و خوب از بد، سنت است. بنابراین رویکرد او به سنت که یک امر بدیهی است، بسیار بسیار جدیتر از اسلام معیار (قرآن) است. به همین جهت در دنیای اسلام یکی از تقابلها و تعارضات جریان بنیادگرایی فکری با جریان نواندیشی بر سر همین امر سنت بود که بنیادگرایی و بنیادگرایان معتقد بودند سنت با آغاز به کار جریان نواندیشی بدیهی بودن یا بدیهیت تاریخی خود را از دست میدهد و در معرض چالش و نابودی است. اینجا بود که جریان بنیادگرایی قدرت قویتر و بیشتری پیدا کرد و اساسا بنیانهای اصلی خودش را پایه گذاشت.
جریان نوگرایی معتقد بود که اساسا چه در ساحت اندیشه چه در ساحت تعامل، هیچ نوع ارتباط یا الگوپذیری از جریان خارج از ساحت مسلمانی نباید وجود داشته باشد. و دوم اینکه عرصه شک و تردید، عرصه مسدودی است؛ یعنی ساحت شک وجود ندارد. طبیعی است وقتی چنین حوزهای را بنیادگرایی برای خودش تعریف میکند طبیعتا با آزادی فکر و اندیشه، تکثر و تنوع اندیشه هم ناسازگار میشود و درصدد این است که نوعی همبستگی اعتقادی را در جامعه یکپارچه و ایجاد کند و یک نوع همبستگی عقیدتی را شکل دهد و این میشود همان گفتمان مسلطی که اساسا حکومتهای تاریخی و دینی در تاریخ اسلام درصدد بنیانگذاری او بودهاند و خارج از این حوزه و ساحت را برنمیتافتند. جریان نواندیشی دینی که یکی از دغدغههای جدی دکتر آیینهوند بود، معتقد است در ساحت نگرش به سنت و سنت تاریخی باید از روشها و متدهای جدید تاریخمند استفاده کرد. دوم اینکه باید پذیرفت که علاوه بر من، دیگری هم وجود دارد و موجودیت او مشروعیت دارد. سوم اینکه من و دیگری هر دو فطرتا و به طور طبیعی حق انتخاب داریم.
دیگر اینکه برای توسعه جریان نواندیشی و مقابله با بنیادگرایی باید با توسعه نهادهای مدنی از جمله نهادهایی که در حوزه گسترش فکر و اندیشه و آزادی فکر و بیان عمل میکنند بتوانیم راه معقول و مطلوب مقابله با جریان بنیادگرایی را هموار کنیم و طبیعتا میدان نواندیشی و ساحت نواندیشی را وسیعتر کنیم. از آنجا که در طول تاریخ اسلام تفکر بنیادگرایانه آثار تخریبی زیادی بر ساحت اندیشه و تاریخ اندیشه انسان مسلمان داشته، مخصوصا پس از عصر تمدن اسلامی که حوزه علوم عقلی ضعیف شد، جریان بنیادگرایی که در دو حوزه جهان اسلام در اهل سنت با رشد اشعریگری و با تضعیف جریان معتزله و در جهان اسلام بعدها با رشد جریان اخباریگری تقویت شد باعث شد در بلاد و ممالک اسلامی جریان بنیادگرایی دینی زمینهها و به پشتوانه پیشینه تاریخی خودش میدان انتخاب وسیعتری را باز کند و طبیعتا در برابر جریان عقلانی و جریانی که مبتنی بر تفکر عقلانی و فلسفهای است به خوبی بایستد. به همین جهت است که در بخش عظیمی از تاریخ اسلام میبینیم از قرن چهارم تا امروز تفکر فلسفی تفکر بسیار ضعیفی است و چه در حوزههای علمیه دینی و چه اساسا در حوزههای آکادمیک هم به طور جدی مورد توجه قرار نمیگیرد.
امروز جریان بنیادگرایی اشکال جدیدی پیدا کرده و متنوع شده است اما همه این اشکال و شکلهای متنوع به چند مقوله بیاعتنا هستند و باور ندارند و این یکی از حوزههای مرزی مقابله و منازعه نواندیشی با جریان بنیادگرایی است. یک: عدم توجه به ساحت علم و فرهنگ، عدم توجه به پدیده جهانیشدن و روند جهانیشدن. واقعیت این است که امروز جهانیشدن و دین بر یکدیگر تأثیرگذار هستند و اگر امروز بخواهیم مثل دیروز و گذشته تاریخی خودمان دین را در تعبد خلاصه کنیم، با خطر روافزونی روبهرو میشویم که به طور طبیعی این خطر یا آثار این خطر را در جلوههای مختلف میبینیم که یکی از آنها نوکیشی است. نوکیشی یعنی تغییر مرام، دین و آیین. امروز یکی از خطرهای بزرگی که ساحت اندیشه را تنگ و پرخطر میکند و به طور طبیعی رسالت نواندیشان دینی را افزایش میدهد، بحث ضرورت تعامل دین و فرهنگ است. جریان بنیادگرایی امروز درصدد دامنزدن خصومت میان این دو است و درصدد این است که انسانها را هرچه بیشتر ارتدوکستر یا سختاعتقادتر کند. اینجاست که به تعبیر اولیور روآ اسلامپژوه معاصر فرانسوی، دین به حوزه ایمان تقلیل پیدا میکند. اعتراض او به دین نیست به انواع تعصب دینی است. یعنی اسلام معیار میشود اسلامی که در سلوک و مناسک و رفتارها الزاما باید تجلی پیدا کند نه در عرصه اندیشه و تفکر. بدون شک یکی از دغدغههای جدی جریان نواندیشی این است که دین بدون تعامل با ساختارهای اجتماعی و فرهنگی رشد پیدا نمیکند و طرفدار پیدا نمیکند. بنابراین برای اینکه دین تعمیق و عمق پیدا کند باید به فرهنگها و تکثر و تنوع فرهنگها توجه کرد. اما جریان بنیادگرایی این نوع نگرش را کاملا شرکآلود میداند.
جریان نواندیشی دینی معتقد است که برای سازگاری میان دین با مدرنیته یا به عبارت گستردهتر با پدیده جهانیشدن سخنگفتن از همه یا هیچ در حوزه دینداری پذیرفته نیست.
نواندیشی دینی برای مقابله با بنیادگرایی دینی معتقد است باید میان دین و فرهنگ پیوند زد و این معضل اساسی بسیاری از جوامع دیگر و جوامع دینی است که میبینیم. اگر به چیستی فرهنگ دینی پاسخ ندهیم، باید در انتظار دو پدیده باشیم. یکی غلبه جهل و دیگری روند رو به افزایش نودینی و نوکیشی. این دغدغه اصلی است که جریان نواندیشی دنبال میکند و در مقابله با بنیادگرایی دینی معتقد است که یک دین برای اینکه بتواند تعامل خودش را در بستر جهانیسازی هماهنگ کند و تعامل خودش را شکل دهد، باید به چهار عنصر اصلی دین توجه کند. یکی نشانههای دینی مثل شعائر و مناسک. دوم هنجارها مثل معیارهای اخلاقی. سوم دینداری و ایمان جاری در زندگی و چهارم تئوریهای دینی و استدلالهای عقیدتی. بنابراین آنچه که محور دعوای اصلی جریان نواندیشی با جریان بنیادگرایی دینی است و مرحوم دکتر آیینهوند در این میان از کسانی بود که بر جریان نواندیشی دینی پای میفشرد، این بود که فرهنگ نباید با دین تعارض پیدا کند و فرهنگ بتپرستی و تسلیمشدن محض در برابر صاحبان اعتقادسازی دینی، چه در مذهب کلیسا، پاپ باشد، چه در آیینهای دیگر چیزهای دیگر همه شکلی از اشکال بتپرستی است که جریان نواندیشی دینی در برابرش مقابله میکند و با آن میجنگد.
روزنامه شرق
نظر شما